سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

صفحات اختصاصی
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :48
بازدید دیروز :10
کل بازدید :54341
تعداد کل یاداشته ها : 85
04/2/1
11:48 ص

بووووسآفرینوقتی مهماندار زن هواپیما سینه خود را برای شیخ وهابی لخت کرد گیج شدمدلم شکست

شیخ سعد البریک چهره سرشناس وهابیت عربستان سعودی در یک برنامه زنده تلویزیونی خاطره خود از نگاه کردن و دعا بر سینه یک زن نامحرم را بیان کرد.
شیخ “سعد البریک” چهره سرشناس وهابیت عربستان در برنامه سفر در شبکه ماهواره ای الدلیل گفت: بنده همواره برای افراد دعا می خوانم. بیماران زیادی به من مراجعه می کنند تا بر آنان دعا کنم.
یک روز که سوار بر هواپیما بودیم و از مدینه منوره به سمت ریاض در پرواز بودیم، یک مرد مسافر که از درد معده رنج می برد، نزد من آمد. از او خواستم که دگمه پیراهنش را باز کند و برایش دعا کردم. ناگهان یکی از مهمانداران زن که این صحنه را دید، بلافاصله جلو آمد و دگمه پیراهنش را باز کرد و با نشان دادن سینه خود، از من خواست که برای او نیز دعا بخوانم.
بنده فورا روی خود را برگرداندم تا صحنه را نبینم اما او با ناراحتی گفت: شیخ، مگر من با آن مرد چه فرقی دارم؟ خب من هم بیمارم. وقتی حرف های او را شنیدم، به او گفتم، به شرط اینکه یک زن دیگر در کنار تو نشسته باشد، این کار را برای تو هم می کنم تا فکر بدی به سر مردم خطور نکند! او پذیرفت و من هم این کار را کردم
آفرین